داستان در فرانسه اتفاق می افتد. آرنو در کودکی پدر و مادرش را از دست می دهد و او را شوالیه معبدی به نام فرانسوا دلاسر بزرگ می کند. آرنو با الیز دختر دلاسر هم بازی می شود و چندین سال بعد الیز برای تحصیل به سایر کشورها می رود. روزی دلاسر جشنی به مناسبت بازگشت الیز ترتیب می دهد ولی در آن جشن کشته می شود و مرگ دلاسر بر گردن آرنو می افتد. آرنو را به زندان باستیل انتقال می دهند و آرنو در زندان با اساسینی به نام پیربلک آشنا می شود و متوجه می شود پدر او اساسین بوده است. بلک از آرنو می خواهد به محفل اساسین ها بپیوندد و آرنو قبول میکند. در آن زمان اولین جرقه های انقلاب به صدا در می آید و باعث می شود که آرنو و پیربلک از زندان آزاد شوند.
دیدگاه خود را بنویسید